حکمت

وقتی یاد خدا در ذهنم تداعی میشود

دیگر دل تنگی را نمیبینم و حس نمیکنم

چون دیگر با خودم عهد بستم حکمت را چاره ساز زندگیم کنم

اری حکمت

دلم گرفته

دلم گرفته اسمون

نمیتونم گریه کنم

شکنجه میشم از خودم

نمیتونم شکوه کنم

انگاری کوه غصه ها

رو سینه ی من اومده

اخ داره باورم میشه

خنده به ما نیومده

خنده به ما نیومده...

درد دل

سلامی به گرما و شرجی ابادان

امشب امدم درد دل کنم دلم پاییزی شده

و در اعماق چشمان دریاییم دریای چشمم طغیان کرده

وسیلابی وصیع شروع به حرکت در امده

در وجودم زلزله ایی با ریشتری بالا به وجود امده

که دلم را داره خراب میکنه

دوست دارم بشینم و گریه کنم ولی دوست ندارم

کویر وجودم سیر اب شود

نمیدانم چرا سهرابم میگویید تا شقایق هست زندگی باید کرد

اخه مفهوم زندگی را نیز نمیدانم

چرا انسان با دل دریایی باید این چنین باشد

اری خوب میدانم مردنم بهتر از زنده بودم است

ولی نمیتوانم از اون بخواهم مرا با خود ببرد

چون به حکمت اعتقاد دارم

بیشتر از این سرتون رو درد نمیارم دست گلتون رو میبوسم

یا حق

تقدیم به کاک کرمانشاه

سلام ای ستاره دنباله دار من 

که در این اسمان بی پایان دل به تو بسته ام

سلام ای سردار جنگل کاک

که در تمامی صحبتهایت نقشی زیبا از امید زنجیر شده است

دوست دارم برای شما اسمانی دیگر بسازم

که در این اسمان شما

ستاره و ماه و مهتاب و ابر من باشید

و تا اخر عمر زندگی زیبا داشته باشیم

ای تنها امید زندگانی من

دوست دارم بگویم دوستت دارم

ولی دوست داشتن را با زبان نگویم بهتر است

بلکه در عمل دوست داشتن زیباست

اری می گویم و این جرات را به خود میدهم

که بگوییم تا شقایق هست زندگی باید کرد 

تقدیم به تو که مینویسی

باران

هر وقت دلم برای تو تنگ میشه

 چشمهای پر از اشکم را پشت ابرها های سیاه آسمان پنهان میکنم.

 آنجا که جز خدای خود هیچکس را نمی یابم.

 پس بدان.....

   هر زمانی که باران آمد دل من برای تو تنگ شده

دوستت دارم

اگر باد بودم می وزیدم،

اگر ابر بودم می باریدم،

اگر مهر بودم می تابیدم،

اگر خدا بودم می آفریدم تا بدانی دوستت دارم ....

احساس

میگن شیشه ها احساس ندارن

اما وقتی روی شیشه بخار گرفته نوشتم

دوستت دارم

اروم اروم گریست

عاشقی

عاشقی جرم قشنگیست به انکارش مکوش

خانه ایی خواهم ساخت

خانه ایی خواهم ساخت

با شوق

با دست خود

که بدانم در انجا عشق طوغیان میکند

و تو را تا اخر عمر مال خود میسازم

بی تو

دلواپسی هایم  بی شعر مانده

و نگاهم خیره به صندلی راحتی که از خلاء تو به خود می‌پیچد

بی تو من تنهایم

 چون ابری تهی از باران

به نام نامی عشق

به نام نامی عشق

از جایم بر میخیزم 

وبه دیاری سرسبز و پر مهر قدم میگذارم

البته اگه منو حقیر را بپذیرید یا بپذیرند و حکمتی باشد

...اگر

 اگر کلید قلبی نداری ، قفل نکن.
به چشمان کسی نگاه نکن ، اگر دروغ خواهی گفت.
 به کسی سلام نکن ، اگر خداحافظی در پیش است.
 دست کسی را نگیر ، اگر رها خواهی کرد.
 به کسی نگو دوستت دارم ، اگر دیگری در فکرت است

خدا...

خدا

2 تا دست داده به تو برای گرفتن....

2 تا پا داده برای راه‌رفتن....

 2 تا گوش داده برای شنیدن....

2 تا چشم داده برای دیدن....

 می‌دونی چرا بهت یه دونه قلب داده؟....

 برای اینکه یکی دیگه از اونا داده به کسی دیگه

تا تو را پیدا کنه و برای همیشه در کنار هم باشید

انتظار

گر نیایی تا قیامت انتظارت میکشم

منت عشق از نگاه پر شرارت میکشم

ناز چندین ساله از چشم حقارت میکشم

تا نفس باقیست اینجا انتظارت میکشم

ای که تویی..

ای که تویی همه کسم

بی تو میگیره نفسم

اگر تو رو داشته باشم

به هرچی میخوام میرسم