یا امام زمان(عج)،ارباب جان:
کاش می توانستم لذت دیدن و با تو بودن را حس کنم،
با خنده ات خندان و با گریه هایت گریان باشم
منزلت هرچند نامعلوم است اما دردلم منزلی بس بزرگ داری
اقای من هرکجا هستی به تو سلام میدهم
و در انتظار این جواب واجب می نشینم
بیا که دوستت دارم
هیچ کس تمام تنهاییم را حس نکرد
لحظه ویرانیم را حس نکرد
در تمام لحظه هایم هیچ کس
وسعت حیرانیم را
بی سر و سامانیم را
حس نکرد
دل ادما مثل جزیره می مونه مهم نیست کی
اول به اون جزیره پا میزاره مهم اینه که کی
تا ابد تو جزیره می مونه
دلم میخواست تا پروانه بودم
به باغ عشق تو پر می گشودم
سحر تا شب به باغ خرم تو
غزلهای محبت می سرودم
شبی پرسیدمش با بی قراری
به غیر از من کسی را دوست داری؟
دو پلکش با خجالت برهم افتاد
میان گریه هایش گفت اری...
اگر شدم عاشق تو نزار که بی تاب بمونم
لالایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم
دارم برات شعر میخونم شاید به یادم بمونی
فقط یه چیز ازت میخوام همیشه عاشق بمونی
یک شب کنار شمعی تا صبحدم نشستم
او گریه کرد و میسوخت من هم زغم شکستم
در ان شب سیه رو یادم به چشمت افتاد
ان مستی نگاهت برروی چشمم افتاد
اهسته اشکی امد پایین زدیده گانم
گویی به شعله امد شمع درون جانم
ان قطره اشکم اخر بر روی شمع لغزید
خاموش گشت و انگه دودی به ناز رقصید
از طرح دود ان شمع در ان سیاهی تار
شعری نوشته میشد اهسته روی دیوار
دل می تپد به سینه با یاد دوری او
هر جا که هستی یارم،باش،خدانگهدار
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
خاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
اه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند