بزرگترین وبلاگ اسمس ابادان

اس ام اس . اسمس. اسم س

بزرگترین وبلاگ اسمس ابادان

اس ام اس . اسمس. اسم س

یه شاخه گل

اگه یه روز رفتی و برنگشتی بهت

قول نمیدم که منتظرت می مونم

اما ازت یه خواهش دارم

وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری

دلخوشی و ادمکشی

خنده ادمها همیشه از دلخوشی نیست

گاهی

شکستن دلی کمتر از ادمکشی نیست

دوستت دارم

روی گلای نرگس

 با یه مداد قرمز هزار دفعه نوشتم:

زندگی بی تو هرگز

بی وفایی کردی

بر ماسه ها نوشتم:دریای هستی من از عشق توست سرشار

این را به یاد بسپار

بر ماسه ها نوشتی:ای همزبان دیرین این ارزوی پاکیست

اما به باد بسپار

گریز و درد

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

دیگر سراغ شعله اتش زمن مگیر

میخواستم که شعله شوم،سرکشی کنم

مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر

روحی مشوش که شبی بیخبر زخویش

در دامن سکوت بتلخی گریستم

نالان زکرده ها و پشیمان زگفته ها

دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

 

عشق من

اگه تا روز قیامت داشتنت نباشه قسمت

چشم به راه تو می مونم با دلی پر از صداقت

اگه با اشکای گرمم دل سنگ برام بسوزه

اگه جسم من بپوسه بعد دنیای دو روزه

اگه نقش قصه ها شی،مه روی قله ها شی

بری و از من جدا شی

اگه باشی یا نباشی

نه فقط عاشقت هستم،مرحمی رو قلب خستم

این تویی که می پرستم

سرسپرده تو هستم

گل یاسم

گل بارون زده من

گل یاس نازنینم

می شکفم،پژمرده میشم

تنها بخاطر تو

فقط نزار که اشکاتو ببینم

به یاد تو

اگر محبت بودم اهنگ دوست داشتن را برایت زمزمه می کردم

اگر شمع بودم روشن شبهای تارت می شدم

اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غمهایت

را از روی چهره مهربانت بردارم

حالا که نه محبت و نه شمع و نه باران هستم

فقط می توانم بگویم که:

همواره بیادت هستم

تنهایم نزار

اگر کلید قلبی را نداری قفلش نکن

اگر کسی را دوست داری خوردش نکن

اگر خداحافظی در راه است سلام نکن

اگر دستی را گرفتی رهایش نکن..

خزان دل

کتاب دلتنگیهایم را در تاقچه دلت جا می گذارم

تا اگر روزی تقویم زندگی ات خاطرات شیرین گذشته

را به یادت انداخت نگاهی به ان افکنده و بدانی از اولین

تا اخرین فصل بودم تنها سوال این بود که بی جواب ماند:

چرا برای خزان دلم بهاری نیست؟

عشق

بازیچه دست یار بودن عشق است

در پنجه غم شکار بودن عشق است

در محکمه ای که یار قاضی باشد

محکوم به طناب دار بودن عشق است

غم

وقتی دیدم تو چشمات یه دنیا غم نشسته

بغض سیاه حسرت راه گلوته بسته

برای اخرین بار دست منو  گرفتی

وقتی هنوز نرفته بهونه می گرفتی

وقتی که گفتی نرو گریه امونم نداد

وقتی میخواستم بگم

میخوام بمونم باهات..

زندگی

زندگی سه تا ایستگاه داره:

۱)تولد ۲)عشق ۳)مرگ

اقا ایستگاه دوم نگه دار...

گل

از گل فروش بهر تو گل خواستم نداشت

از باغبان خواستم،نداشت

داغم ز اینکه کیمیا نداشت

از خداوند چون خواستم

دستم بگرفت و نام تو در دستم نهاد

بی وفایی

با این غم جانگداز طاقت فرسا

با این حسرت دیر خفته در خاطره ها

اخر چه کنم؟چگونه درمان سازم

تنهایی و عشق بی سرانجام را

گفتی که مرا زجان و دل خواهانی

بر قصه ناتمام دل پایانی

افسوس که یاد من زخاطر بردی

تکرار شد این قصه بی سامانی