دوست داشتن تنها راه شروع کردن است
و چون شروع کردی
راههای بیشماریست برای ادامه
اما کدام راه رو انتخاب کنی مهمه
اری اغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من
دگر به پایان نیندیشم که همین
دوست داشتن زیباست
قرارم رفته از کف بیقرارم
برای دیدنت چشم انتظارم
بیا ارامش دلهای خسته
که بیش از این دگر طاقت ندارم
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه اشکها که در گلو رسوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح..ظهر...نه غروب شد نیامدی
اهل کاشانم اما شهر من کاشان نیست
شهر من گم شده است من با تاب من با تب خانه ایی
در طرف دیگر شب ساخته ام
من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم
وقتی یاد خدا در ذهنم تداعی میشود
دیگر دل تنگی را نمیبینم و حس نمیکنم
چون دیگر با خودم عهد بستم حکمت را چاره ساز زندگیم کنم
اری حکمت
دلم گرفته اسمون
نمیتونم گریه کنم
شکنجه میشم از خودم
نمیتونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها
رو سینه ی من اومده
اخ داره باورم میشه
خنده به ما نیومده
خنده به ما نیومده...
سلامی به گرما و شرجی ابادان
امشب امدم درد دل کنم دلم پاییزی شده
و در اعماق چشمان دریاییم دریای چشمم طغیان کرده
وسیلابی وصیع شروع به حرکت در امده
در وجودم زلزله ایی با ریشتری بالا به وجود امده
که دلم را داره خراب میکنه
دوست دارم بشینم و گریه کنم ولی دوست ندارم
کویر وجودم سیر اب شود
نمیدانم چرا سهرابم میگویید تا شقایق هست زندگی باید کرد
اخه مفهوم زندگی را نیز نمیدانم
چرا انسان با دل دریایی باید این چنین باشد
اری خوب میدانم مردنم بهتر از زنده بودم است
ولی نمیتوانم از اون بخواهم مرا با خود ببرد
چون به حکمت اعتقاد دارم
بیشتر از این سرتون رو درد نمیارم دست گلتون رو میبوسم
یا حق