خدایا:به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری
لحظه ایی که
بر من گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
تمام امید آسیابان به وزش باد است تا آسیابش از کار نیفتد
قلبم آسیاب
خودم آسیابان
و نفس تو همان باد است
با تو هستم شاد هستم بی تو بودت تلخی است
با تو بودن روزگارم بهاریست
بی تو بودن زندگیم خزانی برگریزان است
با طوفانهای مرگبار
پس با من باش
کاش میشد قلبها آباد بود
کینه و غمها به دست باد بود
کاش میشد دل فراموشی نداشت
نم نم باران هم خاموشی نداشت
کاش میشد کاشهای زندگی
گم شوند پشت نقاب بندگی
کاش میشد کاشها مهمان شوند
در میان غصه ها پنهان شوند
کاش میشد اسمان غمگین نبود
رد پای قهر و کین رنگین نبود
کاش میشد روی خط زندگی
با تو باشم تا نهایت سادگی