با مهر اغاز میکنم
سلامی به گرمای آبادان
و سرمای کرمانشاه
سلامی میکنم به امیر رضایم
که در پستوی تاریک
به انتظار اسمان آبی نشسته است
اگه از عشق میشه قصه نوشت
میشه از عشق تو گفت
میشه با ستاره های عشق تو
مشرق نو مغرب نو بر پا کرد
آبادان ساعت18.45
هرگاه پرنده ایی را دوست داشتی رهایش کن
اگر عاشق بود بر میگردد
اگر برنگشت
بدان که هیچ وقت عاشق نبوده
به پیش روی من تا چشم کار می کند
دریاست
چراغ ساحل آرزوها و آسودگی ها
در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا دلم تنهاست
فریدون مشیری
خدایا
به هر که دوست میداری بیاموز که
عشق
از زندگی کردن بهتر است
و به هر که دوست تر میداری
بچشان که
دوست داشتن
از عشق برتر است
با تشکر از طیبه واحدی
شاید امشب بروم
و
چمدانم را که به اندازه
تنهایی من جا دارد
بردارم
سوی آن وسعت بی واژه که همواره مرا میخواند
با تشکر از خانم فاطمه واحدی
عشق در دریا غرق شدن است
و دوست داشتن در دریا شنا کردن
عشق بینایی را میگیرد
و دوست داشتن میدهد