سلام به دوستان محترم
این هم پسرم امیررضادر دوسالگی
توی بقل خودم هستش و کنار من بهترین دوستای من اقا محمد و اقا میثم تشریف دارن به ترتیب از تهران و کرج
![]()
یاد ایام بخیر
در این تنهایی ماتنم زده یاد ایام بخیر
در این
شبهای تاریک و بی روح یاد ایام بخیر
وقتی کسی مرا نمیبیند
دلم گرفته از زمین و زمان
یاد ایام بخیر
وقتی امیدت نا امید میشود
بسوی مرگ شتاب کن یاد ایام بخیر
با مهر اغاز میکنم
سلامی به گرمای آبادان
و سرمای کرمانشاه
سلامی میکنم به امیر رضایم
که در پستوی تاریک
به انتظار اسمان آبی نشسته است
اگه از عشق میشه قصه نوشت
میشه از عشق تو گفت
میشه با ستاره های عشق تو
مشرق نو مغرب نو بر پا کرد
آبادان ساعت18.45
هرگاه پرنده ایی را دوست داشتی رهایش کن
اگر عاشق بود بر میگردد
اگر برنگشت
بدان که هیچ وقت عاشق نبوده
زندگی مثل درختی
است
با برگی سبز
میوه ایی قرمز
وریشه ایی محکم
پس درخت باش
تا زیبا زندگی کنی
از خودم
در دورترین اعماق نگاهم و در
پاییز خزانم
و در اقیانوس بی ابم
تویی که بهار وجودم را زمستانی و ابری
میکنی
آری این است رسم
سرای عشق بی وفایان
حرف دل خودم دوستار شما مهدی